روز تولد..
چهارشنبه 4 ام بهمن من و ملیکا جون به پارک نزدیک خونمون رفتیم ، چند ماهی میشد که ملیکا رو به پارک نبرده بودم و حالا که هوا مثل بهار شده بود فرصت خوبی بود... انقدر به دختر گلم خوش گذشته بود که وقتی بعد از مدتی خواستیم برگردیم خونه ، به مامانی گفتید: مامانی من گناه دارم ، اون تاب سفیده رو سوار نشدم..... با اینکه عکسها ثابت میکرد تمام تابها رو سوار شده بودی گلکم. خلاصه اینکه دوباره به محوطه پارک برگشتیم و شما شروع کردید با انگشتتون یکی یکی تاب ها رو انتخاب و امتحان کردن.... پارک سر سره های خوبی نداشت و به همین دلیل تصمیم گرفتم تا بعد از ظهر که از خواب بیدار میشی ، شما رو به پارک ملت بهشهر ببرم که سر سره های مخصوص کودکان داش...
نویسنده :
مامان منصوره
23:20